رنگارنگ

اشعار حسین زحمتکش و کانال و جملات و تیک بیتی و بیوگرافی حسین زحمتکش

کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من؟

کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو

کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟

تمام شهر در جشن “تماشا”ی تو حاضر شد

تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من

برایت دستمال کاغذی بودم ولی آیا

کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟

مرا از “جمع” خاطرخواه ها “منها” کن ای حوا

تورا کافیست آدم هرچه بار آمد به غیر از من

اشعار حسین زحمتکش

شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟

تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟

اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است

اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟

اشعار حسین زحمتکش

تا لبِ سرخ تو دارد تب حوایی را / آدمی نیست که نشناخته رسوایی را

یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد / تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را

باید از هرچه دوات است سیامشق کند / میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را

با چه حالی به تماشا بنشینم امشب / این به هم ریخته گیسوی تماشایی را

تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی / مفتخر می کنی امشب من و تنهایی را..

اشعار حسین زحمتکش

شیشۀ عطریم و در افسوس، بوی رفته را

عشق، برگردان به ما این آب جوی رفته را

یوسفم را گرگ برد و حسرت پیراهنش

پس نخواهد داد نور چشم و سوی رفته را

منّت رسوایی ات را بر سرم نگذار عشق

تا به سر خاکی بریزم، آبروی رفته را

بی حساب امروز دل بازیچه کن اما بدان

میکشد روزی خدا از ماست موی رفته را

هرچه در دنیا دلم پوسید دیگر کافی است

تا نپوسیدم صدا کن مرده شوی رفته را

اشعار جدید حسین زحمتکش

دست ما کوتاه و دستان شما در دست دوست

خـاطراتـی کـه شما داریـد… ما را آرزوست

دشمنان از رو برو خنجر زدند و دوسـتان

کاش بر میگشتم و می ایستادم رو به دوست

آنچه از تو برده ایم این زخم های کهنه است

آنچه از ما برده ای ای عشق ، عمری آبروست…

حاصل یـک عمر پیش چشممان بر باد رفت

چون کسی که رکعت آخر بفهمد بی وضوست …!

دانلود اشعار حسین زحمتکش

کشاندت به خواری؟! به رویش نیاور

خطا کرده؟ آری؟ به رویش نیاور

اگر قلب آیینه ات را شکسته

تو قدر غباری به رویش نیاور

دل من، اگر سنگدل بود و ساکت

تو که آبشاری به رویش نیاور

اگر شادی هر شبت را گرفته

تو غم را که داری! به رویش نیاور

تو که بار آخر قسم خورده بودی

به رویش نیاری… به رویش نیاور

اشعار ناب حسین زحمتکش

دست تمام شهر را از پشت می بندی

-در دلبری- وقتی کمی با عشوه می خندی

در کوچه ها عطر دوسیب انگار می پیچد

……………………………………….

باید گذشت از موج موهایت به تدبیری

باید پرید از دام چشمانت به ترفندی

مانند دلبر های قاجاری شدی امروز

با آن دو چشم مشکی و ابروی پیوندی

ای “آذری” معشوقه ی بی مهر وسر سنگین

تلفیقی از گرمای تیر و سوز اسفندی

……………………………………..

از ما چرا وقتی که دل بستیم دل کندی

گزیده اشعار حسین زحمتکش

مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را

ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را

مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان

که ویران میکند این “نقش ایوان” “پای بست” ات را *

همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست

کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!

تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا

که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد

رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را…

اشعار کوتاه حسین زحمتکش

مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم

منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم

شبیه کودکی در حسرت یک “بستنی چوبی”

-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم

 اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم

گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!

نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها

اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم

……………………………………………….

……………………………………………….

برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت

اگر بگذارد -این سنگ لحد- از خاک برخیزم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا