نامه نوشتن گربه شهری به پدربزرگش
ای نامه که می روی بسویش
از جانب من ببوس رویش !
سلام بر پدر بزرگ عزیزم ” میو میو” ی بزرگ ! امید وارم حالتان خوب باشد . می دانم که مثل همیشه پشت آن پنجره نشسته ای و منتظر نامه ی منی . اگز از احوالات این جانب ، یعنی نوه عزیزتان ” پیشی کوچولو” خواسته باشی ، خوبم و واقعا ملای نیست جز دوری شما که امیدوارم هر چه زودتر تازه گردد !
واقعا از ته دل امیدوارم که شما هم روزی گذرتان به اینجا بیفتد ! اینجا واقعا نعمت فراوان است . آن روزها که ما با شما زندگی می کردیم ، از صبح تا شب دنبال یک لقمه موش بودیم . اما کو موش؟ اصلا کم داشت شکل و شمایل موش یادمان می رفت . موش از جنس کوپنی هم سخت گیر می آمد ! اما اینجا ، توی این شهر تهران بزرگ ، نمی دانی چه موشهایی پیدا می شود ! به جان عزیز شما قسم که موش هست به اندازه یک خرگوش!
چند وقت پیش که کنار یکی از جوبهای کنار خیابان دراز کشیده بودم و مگس می پراندم ، دیدم یک موجودی ، بلا تشبیه ، اندازه شما ! آمد و از کنار رد شد ! شک کردم که این یارو کی بود که قیافه اش این قدر آشنا بود ! رفتم به او گفتم :”تو چی چی هستی ؟ اگر خرگوشی ، پس چرا دام به این درازی داری ؟ اگر گربه ای ، چرا این قدر پوزه ات موشی است ؟اگر بچه سگی ، پس چرا واق واق نمی کنی ؟”
گفت :”اولندش بچه سگ خودتی ، دومندش مگر کوری؟! سودمندش من یک موش هستم !”
گفتم :” جل الخالق! تو که اندازه پدربزرگ منی . موش که به این بزرگی نمی شود !”
گفت : تا چشت درآد ! می تونیم آقاجون!”
گتفم :”نمی ترسی من بخورمت ؟”
گفت : برو بینیم بابا !هنوز واسه این کار جوجه ای ! مواظب باش من نخورمت ! حالا زودتر پاشو برو دنبال کارت ، بذار باد بیاد !
خلاصه جای شما حسابی اینجا خالی است ولی فقط حیف و صد حیف که موشهای اینجا کمی پررو شده اند . گاهی وقتها از جویا بیرون می آیند و توی خیابان برای آدمیزادها شکلک در می اوردند و دوباره فرار می کنند توی جویها و کنالهای فاضلاب . خلاصه توی جویها موشستانی شده که بیا و ببین ! کاش این سازمانهای کنترل جمعیت زودتر کاری کنند و تذکری به این موشها بدهند که این قدر جمعیتشان زیاد نشود . در غیر این صورت ، زبانم لال ، کار به جایی خواهد رسید که به جای اینکه موشها از ما گربه ها بترسند ، ما از آنها بترسیم …
زیادی عرض ندارم ! چون از بیرون صدای موشی می آید . به امید دیدار . نوه ات ، پیشی کوچولو
منبع : کتاب قند و نمک نوشته ی احمد عربلو